جدول جو
جدول جو

معنی دست پناه - جستجوی لغت در جدول جو

دست پناه
(دَ پَ)
آتشگیر. (آنندراج). کلبتین و انبر. (ناظم الاطباء) ، دستکش. (ناظم الاطباء) : ختاع، دست پناهها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست پاک
تصویر دست پاک
درستکار و امین، تهیدست و فقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین پناه
تصویر دین پناه
پشت و پناه دین، حامی دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
شتاب زده و مضطرب، کسی که بخواهد با هول و شتاب کاری انجام بدهد
فرهنگ فارسی عمید
(وْ گِ رِ تَ / تِ)
سائل به کف. خواهنده به کف:
سرو بریک قدم بپای برست
گرچه آزاده دست خواه درست.
؟ (از ترجمه محاسن اصفهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
دست پز. با دست پخته شده. رجوع به دست پز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
در حال دست زدن. در حال کف زدن. و رجوع به دست زدن شود: چون زنان رقاص پای کوب و دست زنان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 28).
من اگر دست زنانم نه ازین دست زنانم.
مولوی (از انجمن آرا).
دست در دامن هر خارعلایق مزنید
تا برآئید از این خرقۀ تن دست زنان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
نوعی از شانه باشدکه بدان ابریشم درهم پیچیده را بازگشایند. (آنندراج). قسمی از شانه که با آن نخهای ابریشم را وقتی که خواهند کلافه سازند از هم جدا می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ پَ)
پناه و ملجاء دولت و سلطنت. (ناظم الاطباء). که در پناه بخت و نعمت و اقبال است. که بخت و اقبال پشت و پناه اوست:
که دولت پناها جوانبخت باش
همه ساله با افسر و تخت باش.
نظامی.
یکی سوی دستور دولت پناه
به چشم سیاست نظر کرد شاه.
نظامی.
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانۀ دولت پناه تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پَ)
حامی دین. حمایت کننده دین:
که فرموده بد یوسف دین پناه
که کس را سوی شهر ندهند راه.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بفرمود پس یوسف دین پناه
بجا آوریدند فرمان شاه.
شمسی (یوسف و زلیخا).
شه دادگر داور دین پناه
چو دانست کاورد زنگی سپاه.
نظامی.
بشرحی که کردند از آن دین پناه
گراینده تر شدبدو مهر شاه.
نظامی.
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
حافظ.
ملاحظه و اردات اعمال این پادشاه دین پناه ستوده خصال واضح و لایح همی گردد. (حبیب السیر ص 322 جزو 4 از ج 3). از مقاتلۀ خسرو دین پناه اجتناب داشت. (حبیب السیر ص 352 ج 3) ، که در پناه دین قرار دارد. که دین او را حمایت کند
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است جزء دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود. واقع در 32هزارگزی شمال نردین با 350 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست زنان
تصویر دست زنان
در حال کف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین پناه
تصویر دین پناه
حامی و حمایت کننده دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پاک
تصویر دست پاک
امین و درستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
پریشان حواس شدن حواس پرت گردیدن جمعیت خاطر را از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست تنها
تصویر دست تنها
تنها بی یار و یاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پاچه
تصویر دست پاچه
((~. چِ یا چَ))
عجول، شتابزده
فرهنگ فارسی معین